آموزش وردپرس

فیلم سینمایی رابین هود (دوبله فارسی)

19,676بازدید

rabin

فیلم ماجراهای رابین هود به کارگردانی مایکل کورتیز- ویلیام کایلیو محصول ۱۹۳۸ آمریکا است.

خلاصه داستان : جان پادشاه زورگو برای حفظ تخت پادشاهی و خوشگذرانی های خود مالیات ها را افزایش داده است. داروغه های پادشاه نیز به مردم سخت می گیرند و هر کس توان پرداخت مالیات و خراج سنگین را نداشته باشد زندانی می شود. رابین هود سرباز جوانی است که با جمع آوری چنر جنگجو و آموزش آنها به جنگ با پادشاه رفته و…

بازیگران: ارول فلین، الیویا دوهاویلند

این فیلم زیبا برای اولین بار با کیفیت عالی و دوبله فارسی از سایت نوستالژیک تی وی تقدیم شما میشود.

download-icon-Taktemp (6)

۴ نظر

  1. سلام
    خالی ممنون از سیته خالی زیباتون
    میشه لطفآ فیلمه کاپریکورن ۱ رو تو لیستتون بزارین
    خالی ازتون ممنون میشم
    و همینطور
    سریالهای غریبانه و سریاله زیبای شبچراغ

    با تاشاکور

  2. سلام.
    خیلی ممنون از سایت خوبتون!
    واقعاً بابت زحمتی که می کشید من شخصاً سپاسگذارم.

  3. سلام خواهشالطفاسریال رابین هودکه ازشبکه تهران پخش شدقراربدید

  4. درود بر شما
    من چند سالی هست با این سایت اشنا شدم و واقعا سپاسگذارم از شما بابت انرژی و وقتی که صرف مردید که این ارشیو با ارزش را گرداوری کردید و بطور رایگان در اختیار همه قرار دادید و بنظرم کساییکه توانایی مالی و امکان کمک به سایت بابت هزینه و مخارج را داشته باشند حتما بپردازند که حداقل از نظر مالی و هزینه ها به شما کمک شده باشد ولی وقت و انرژی شما ارزش بسیار بیشتری دارد که صرف کردید و این قطعا از عشق و علاقه شما به نوستالژی ای هست که همه ما ، بخصوص ما ایرانیان حداقل تا دهه هفتاد داریم ،حالا هر سنی ، دهه ای خاطرات و یاداوری های خاص خودش را دارد ولی قطعا یک نوستالژی مشترک بیندهمه ی ما یعنی از افراد مسنی که متولدین فکر کنم دیگه ما از دهه ۱۳۱۰دیگه امروز در سال ۱۴۰۲ بیشتر نداریم که این اشخاص الان حدود نود سال سن دارند البته اگر مایل ، امکان تماشا این برنامه هارا داشته باشند تا دیگه فکر کنم اواخر دهه هفتاد یعنی دیگه سال ۱۳۸۰ ، چون دیگه بعد از اون پیشرفت تکنولوژی ،دانش خصوصا در مدیا سرعت بسیار زبادی دارد …
    یادم میاد من که متولد ۱۳۶۵هستم در کودکی اغلب تلویزیون ها سیاه و سفید بودند البته ما با ماذربزرگم و عمو و عمه های مجردم در ان سالها یکجا دریک خونه بزرگ با حیاط بزرگ پراز درخت و قدیمی که خیلی اتاق داشت حدود ۴۰۰مترززیبا داشتیم زندگی میکردیم مادر پدرم میگن تو موقعی که از خپاب بیدار میشدی بدو از تو تختت می اومدی پاییندهنوز دستت به دستگیره در نمیرسید خودتو میکشیدی بالشت زیر پات میگذاشتی که در را باز کنی بدویی بری توی اتاق مادر بزرگم که کنار اتاق پدربزرگم بود چون ماذربزرگم صبح زود که نماز میخوند دیگه نمیخوابید پامیشد هر صبح سماور را نفت میکرد اسفند میگذاشت روی سماور دود میکرد هر صبح ،چه بویی میپیچید بعد صبحانه را نمی اوررد روی زمین دور سماور تا همه بیدار شوند و بیایند بخورند و من اولین نفر اونجا بودم چون تنها بودم و توی اتاق بی بی ام دو تا عمو داشتم و دو تا عمه که هنوز ازدواج نکرده بودند منم تنها نوه پسری فرزند بزرگ اون ها بودم و پدرم فرزند اول بود و اونا توی خونه ما همه زندگی میکردند و من دوبله عزیز بودم البته خودمم خوشمل بودم بچه بودم و همه رو اذیت میکردم بهدجز بیزبی ام که منو بزرگ کرده بود تا روزی که زنده بود هم مادرم بود هم پدرم هم پای درد دلم مینشست هم هر وقت پول میخواستم هم هر وقت کار اشتباهی میکردم میدویدم کنار بیزبی ام زیر چادر سفیدش که همیشه به کمرش بود … بابام اگر می اومد میفهمید دیگه قرارربپد کتک رو بخورم من تنها را نجاتم بی بی بود هرچقدررهم عصبانی بود کار من بد می اومد اونجا تا منو کتکو بخورم بی بی ام یک کلمه فقط اسم پدرمو می اورد میگفت : میخواهی بچه مو بزنی!!؟؟ دیگه بابام هرچقدر هم عصبانی بودذسرشو پایین می انداخت میرفت و من نجات پیدا میکردم و بی بی میگفت ننه حالو برو دست باباتو ببوس بگو معذرت میخوام منم میگفت باشه بی بی چشم و میرفتم بیرون ،یکبارم یادم نمیاد رفته باشم معذرت خواهی و دست بوسی … خدایی منم کارهای ناجوری میکردم یه بار یادمه رفته بودم روی پشت بام تابستون که با شیلنگ اب بریزم توی کولر و یادم رفته بود شیر اب رو ببندم با اینکه بابام هزارربا تاکید میکرد اینکارو نکنم و اگر کردم وایستم همونجا تا شیررلب رو ببندم ،من یادم رفته بود تا اخر شب همسایهدمون اومد در زد به بابام گفت که وسط تابستون داره از ناودان های پشت بامتون از ظهری اب میاد دیگه وسط کوچه اب جمع شته بپد و چند روز بعد کل سقف مهمون خونه و سالن تماما زرد شد و لکه لکه شد ، اون شب اگر همسایه نیامده بود تا فردا سقف حتما خراب میشد و نزدیک بودذاون شب شهید بشم … خلاصه تا بیزبی سالهای اخر الزایمر گبفته بود و خونه نشین بود و پوکی استخوان شدید تاشت کمزش خم شده بود هیچ کسی را نمیشناخت حتی بچه هاشو و هرچقدر هنه سعی میکردند باهاش حرف بزنند و عموهام عمه هام هیچ کدومو نمیشناخت ،تا وقتی من می اومدم کرمان از دانشگاه اخر هفته ها ، و تنها کسی رو میشناخت و بهش نگاه میکرد میخندید مخصوصا ماهها و روز های اخر من بودم ،همه می اومدند دورش کلی نوه دورش شلوغ به کسی توجه نمیکرد چون نمیشناخت تا من میرسیدم میرفت با صدای بلند میگفتم بیربی من اومدم ، دنبال صدام میگشت کمرشو بزور صاف میکرد موهاشو حنا میکردند رنگ قرمز ،مسی رنگ میشد ،بخاطریکه حرص همه رو در بیارم میگفتم بی بی من کی هستم !!؟؟؟ میگفت تو اقای فلان هستی اسممو می اورد همه کف میکردن مینشستم کنارش میگفتم میدونم هیچ جا نرفتی دکترا گفتند کمتر باید حرکت بکنه و این حرفها ،میدونم دلت گرفته تو خونه ،کجا میخواهی ببرمت یهدخورده تو صورتم نکاه میکرد میخندید اروم میکفت ننه منو ببر کنار گندم ها که کاشتن !!!حالا تو تصور خودش بچه که بوده کنار خونه شون گندم میکاشتن و سبز بوده همه جا …
    تا شبی که زنگ زدن بیا بیمارستان امشب ،تا زود خودمو رسوندم زدم رفتم توی اورژانس همون موقع تموم کرده بود و تازه داشتند شیلنگ ها و سرمو اکسیژن را باز میکردند ، همه بیرون تو راهرو بودند پدرم فقط کنازش بود و اولین بار گریه پدرمو چند ثانیه دیدم ، دیگه تموم شده بود … وصیعت کرده بود تنها برادرش اگر بود بگذارتش تو خاک یعنی دایی پدرم یا پدرم یا من …خب دایی پدرم مه سن بالا داشت پدرم رفت توی قبر که دیدم پاهاش داره میلرزه !!سخته مادرتو بدهند دستت بگن بگذارش تو قبر!!!!! زود دسته پدرمو گبفتم گفتم بیا بالا خیلی هم شلوغ شده بود خیلی اومده بودند اون موقع چند سال پیش ها مراسم فرق میکرد مردم براشون فرق میکرد مثل امروز نبود تو این مرلسم وظیفه خودشون میدانستند …
    و خلاصه تا دادن بیزبی مو بهم با دست های خودم بیزبی ام کهدخیلی کوچلو بود این چند سال هم خیلی ضعیف شده بود ، چون من عادت داشتم چنددوقت یکبار بلندش میکردم بغلش میکردم میبردمش صندلی عقب مینشاندمش میبردم بیرون گردشی میکرد … عادت داشتم …
    ولی مرده سنگین میشه بنظرم خیلی سنگین اومد تقزیبا دوبرابر …
    بهر روی روانشان شاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.